پارت بیست و یکم :


نگاهم را به بیرون دوختم.هنوز کمی بیشتر نرفته بودیم که آن دختر را دیدم. به او اشاره کردم و خطاب به پدر گفتم : آقا جون اوناهاش. اون دختره.
برای لحظه ای رد انگشتم را گرفت و دوباره نگاهش را به رو به رو دوخت.
سری تکان داد و گفت : خوبه زود دوست پیدا کنی. اما توی انتخاب دقت کن.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۹۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • L.D

    50

    چطوووووور انقدر مثبتهههههه

    ۳ سال پیش
  • دخترای من

    ۳۶ ساله 30

    مرسی نرگس بانو 🙏

    ۳ سال پیش
  • رویا

    80

    ممنون نویسنده عزیز فقط یه ذره کند داره پیش میره همه از درس خوندن و کارهای خونه میگه تنوعی نداره

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.