ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت بیست :
از ماشین پدرم پیاده شدم و یا علی گویان، به سمت مدرسه رفتم.
فضای اطراف و دانش آموزانی که آنجا بودند، برایم غریب بود.
احساس راحتی ای که در مدرسه ی سابقم داشتم را آنجا احساس نمی کردم.
طبیعی بود! کم کم عادت می کردم..
***
اولین امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشتم. تا
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۹۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
//
00خدا کنه به راه بد بکشونه داستان یخورده هیجان بگیره ماام حرص بخوریم یکم، نکنه میخوای تا اخرش همینجوری همه چی خوش و خرم باشه و تر و تمیز باشه ، حوصلمون سر میره ها
۳ سال پیشمهرو
۲۴ ساله 10ن بابا من نگفتم خوش وخرم پیش بره احساسی ک اون لحظه داشتم و گفتم اما خوب این راه بدم ک کشیده بشه تکراری ک مدتی بد بشه بعد خوب بشه و.....😐
۳ سال پیش---
30اقا اینا خیلیی مودبنا ، اصلا عادت ندارم :)
۳ سال پیش
مهرو
۲۴ ساله 120احساس خوبی ندارم این هم کلاسی مرموز و مشکوک بود امیدوارم ب راه بد نکشونتش البته احساس بدم ب خاطر تیپ و ظاهرش نیست رفتارش ی طوری بود بوی خوبی ب مشام نمیرسه اما داستان تازه شروع شد از اینجا🤔😬😧