تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت دویست و یکم :
با لبخند تشکر کوتاهی کردم و روی صندلی نشستم که آمین هم با نفس عمیقی کنارم نشست و زمزمه وار گفت: خدا میدونه یک ساعت بعد قراره چی بشه.
با اینکه حس خوبی از حرفش بهم دست نداد اما اهمیت چندانی ندادم و فقط منتظر ایستادم که فائزه و آرمان توری رو با ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سمیرا
10این چه وضعیه یک روز پارت داریم یک روز نداریم🤦🏻 ♀️😒