پارت صد و نود و نهم :

خجالت زده نگاهم رو ازش دزدیدم و درحالی که جلوتر راه می‌افتادم لب زدم: صدامون تا اتاق اومد دیگه؟

خنده‌ی بلندی کرد و ای بابایی گفت که دیگه واکنشی نشون ندادم و سوار آسانسور شدم.

فائزه هنوز از دست آمین حرصی بود، به خاطر همین اجازه نداد او ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.