ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت هفده :
با صدای مادرم چشم گشودم : ترنم مادر، رسیدیم.
گیج و منگ، بلند شدم و نشستم. دستی به چشمانم کشیدم تا دیدم واضح شود. نگاهی به اطراف انداختم. چه زود رسیدیم!
پدر داخل ماشین نبود. از سر و صداهایی که می آمد، فهمیدم مشغول خالی کردن صندوق عقب است.
فوری روسری و چادرم را مرتب کردم و
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رویا
11نویسنده جان میشه توضیح بدین اسمش ترنم هست یا تمنا یه جا گفتین ترنم یه جا میگین تمنا دوتا اسم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۳ سال پیشL.D
22نوچ این حجم از عاقل بودن تو ذهنم نمی گنجه 😐
۳ سال پیشح
60عالی بود نویسنده ولی چرا عکس شخصیت هارونمیزاری تاالان این همه از رمان رفته هنوز عکس نذاشتید
۳ سال پیش
رویا
10این پارت و پارت اول گفتین ترنم بقیش میگین تمنا