پارت هفده :

با صدای مادرم چشم گشودم : ترنم مادر، رسیدیم.
گیج و منگ، بلند شدم و نشستم. دستی به چشمانم کشیدم تا دیدم واضح شود. نگاهی به اطراف انداختم. چه زود رسیدیم!
پدر داخل ماشین نبود. از سر و صداهایی که می آمد، فهمیدم مشغول خالی کردن صندوق عقب است.
فوری روسری و چادرم را مرتب کردم و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رویا

    10

    این پارت و پارت اول گفتین ترنم بقیش میگین تمنا

    ۳ سال پیش
  • رویا

    11

    نویسنده جان میشه توضیح بدین اسمش ترنم هست یا تمنا یه جا گفتین ترنم یه جا میگین تمنا دوتا اسم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ۳ سال پیش
  • L.D

    22

    نوچ این حجم از عاقل بودن تو ذهنم نمی گنجه 😐

    ۳ سال پیش
  • ح

    60

    عالی بود نویسنده ولی چرا عکس شخصیت هارونمیزاری تاالان این همه از رمان رفته هنوز عکس نذاشتید

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.