پارت شانزده :


مامان خانم : خب، حالا کی می خواید برید؟!
پدر پشت گوشش را خاراند و گفت : انشاالله همین الان! اومدیم برای دست بوسی، و بعد مستقیم راهی به سمت تهران راهی شیم.
مامان خانم برخاست و گفت : چند لحظه صبر کنید، یه چیزی برای تمنا گرفتم.
لبخند زدم و تشکر کردم. مامان خانم به اتاق

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • رویا

    10

    ببخشید من یه سوال داشتم پارت اول گفتین ترنم مردی که صدای زنش زد یکی خم تبسم هست خواهر تمنا ترنم هم کسِ دیگه یی هستش؟؟؟؟؟

    ۳ سال پیش
  • نیایش

    00

    رویا جون منم این سوالو از نویسنده پرسیدم چند پارت قبل ، گفتن که اشتباه تایپی بود

    ۳ سال پیش
  • سارا

    20

    عکس شخصیت لطفا🥺🤍

    ۳ سال پیش
  • M

    50

    ی سوال پایان این رمان خوشع؟!

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.