ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت شانزده :
مامان خانم : خب، حالا کی می خواید برید؟!
پدر پشت گوشش را خاراند و گفت : انشاالله همین الان! اومدیم برای دست بوسی، و بعد مستقیم راهی به سمت تهران راهی شیم.
مامان خانم برخاست و گفت : چند لحظه صبر کنید، یه چیزی برای تمنا گرفتم.
لبخند زدم و تشکر کردم. مامان خانم به اتاق
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رویا
10ببخشید من یه سوال داشتم پارت اول گفتین ترنم مردی که صدای زنش زد یکی خم تبسم هست خواهر تمنا ترنم هم کسِ دیگه یی هستش؟؟؟؟؟