پارت شصت و نهم

زمان ارسال : ۱۴۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

آرکان وقتی دید من دارم می خندم، با فریاد گفت :

انشاءالله لال بمیری حامی. ذلیل شی!

نشستی می خندی؟

وای سوختم.

تف تو هرچی حیوون وحشیه. سگ!


خنده ام قطع نمی شد.

دست روی دلم گذاشتم و بریده بریده گفتم : اون. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.