شومینه به قلم نرگس نعمت زاده
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۱۴۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
آرکان وقتی دید من دارم می خندم، با فریاد گفت :
انشاءالله لال بمیری حامی. ذلیل شی!
نشستی می خندی؟
وای سوختم.
تف تو هرچی حیوون وحشیه. سگ!
خنده ام قطع نمی شد.
دست روی دلم گذاشتم و بریده بریده گفتم : اون. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
??
20😂😂😂وایییی عالیححححح این پارت تو عمرم ایقدر بخاطر ی پارت نخندیدم 😂😐