پارت بیست و دوم :

صدف ناگهان دست آیلین را گرفت و از بی حواسی علی که پشت به ما روبه روی سورن ایستاده بود و تلفنی حرف زدن سورن استفاده کرد و آیلین را از خانه خارج کرد.منم پشت سرشان دویدم.

آیلین به جوراب های سفیدش زل زد.فوری خم شد از کنار در ورودی کفش هایش را ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.