حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و سوم :
صدای چرخ خیاطی هم زمتن با برداشتن پایم قطع شد و نفس عمیقی کشیدم.
خیره به دوختی که به پشت پیراهن قرمز رنگ زده بودم از پشت صندلی برخواستم.
در اتاق باز شد و آیلین تکیه زده به قاب در نگاهم کرد.
-تموم شد کارت.
برخواستم و سر تکا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Ayli
۱۶ ساله 70کاش رمان از زبان ایلین میشد یجاهاییش):