حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و دوم :
صدف ناگهان دست آیلین را گرفت و از بی حواسی علی که پشت به ما روبه روی سورن ایستاده بود و تلفنی حرف زدن سورن استفاده کرد و آیلین را از خانه خارج کرد.منم پشت سرشان دویدم.
آیلین به جوراب های سفیدش زل زد.فوری خم شد از کنار در ورودی کفش هایش را ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Samin
20انقد رمان واقعی نوشته شده ک واقعا فک میکنم واقعیته 😍😍 مرسی خانم فریدی.