پارت بیست و یکم :

راه افتاد و چشم هایم را بستم.

روز پر اضطراب و هیجانی را پشت سر گذاشته بودم...

یا بهتر میشد گفت هنور پشت سر نگذاشته بودم

غول نهایی مانده بود.

کمی بعد ماشین را نگه داشت.

با تعجب به اطراف زل زدم.

-مگه رسیدیم؟

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.