پارت بیست :

خیره نگاهش کردم.

حرفی برای گفتن نبود...شاید هم همه شماره دادن ها پشتش منظوری نبود.

میتوانستم کارت را بگیرم و هیچ گاه با او تماس نگیرم.

این طور هم خودم را خیلی بسته و هول نشان نمیدادم و هم با او تماسی نمیگرفتم.

سر تکان دادم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.