ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت یازده :
خوشبختانه، این بار مزاحم نشد و با تک چرخی که کنارمان زد، کم کم دور شد.
فقط می خواست خودنمایی کند!
نازنین طاقت نیاورد و با عصبانیت گفت : انشالله به سر خیابون نرسی .
لبی گزیدم و گفتم : عه نازنین نفرین نکن.
به طرفم برگشت. تقریبا داشت در کوچه فریاد می زد. <
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۷۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
زینب
۱۵ ساله 20من رفتم رمان شومینه رو تو سه روز خوندم خدایی خفن بود💞💖😍👌😘 نویسنده جونم خواهش میکنم تند تند پارت بزار چون من خیلی از رمان هاتون خوشم اومده