ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت ده
زمان ارسال : ۱۱۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
ساعت حدودیازده بود که آقا سعید و تبسم، عزم رفتن کردند. بعد از رفتنشان، کمی سالن را مرتب کردم، ظرف های میوه و چای را شستم، سر پدر و مادرم را بوسیدم و با یک شب بخیر به اتاقم رفتم. آن روز اصلا وقت نکرده بودم درس بخوانم.لباس هایم را تعویض کردم و نشستم پای کتاب هایم. حدو
اسرا
40واقعاچادرپوشیدن تکیه انداختن ازمادور میکنه(چادرمیپوشن)نه والله یعنی تکه هایی میگن که کرباشی بهتربعدآدم مزاحم براهم مزاحمه