پارت نهم

زمان ارسال : ۱۱۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه





آقا سعید تسبیحش را در دست چرخاند و گفت : تبسم جان،  ما هم دلمون تنگ میشه. ولی خب کار حاجی اولویت داره دیگه.وقتی می دونی رفتنشون باعث پیشرفتشون میشه خب چرا نرن؟ 
تبسم با چهره‌ای غمگین و آویزان، آهی کشید و سکوت پیشه کرد. 
پدرم خیلی ناگهانی و با هیجان گفت : خب ش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیایش

    00

    پارت خوبی بود ممنون از نویسنده ولی یه سوالی برام پیش اومد مگه دختره اسمش تمنا نیست؟ پس چرا پارت اول اون مرد ترنم صداش کرد؟

    ۳ سال پیش
  • نرگس نعمت زاده | نویسنده رمان

    اشتباه تایپی بوده حتما. اصلاح میشه. ممنونم بابت یاد آوری ❤️❤️

    ۳ سال پیش
  • نیایش

    00

    💖💖

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.