ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت سوم
زمان ارسال : ۱۱۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
ولی اون مرد خیلی ریلکس بود.
خیلی هم خوش رو و خوش برخورد بود.
دستی به پشتم زد و گفت:
بفرما اینم از ماشینت. با خیال راحت سوار شو برو.
ولی نرفتم و گفتم:
ببخشید شما کی هستین؟ اینجا که کسی نبود.
با همون لبخند قشنگش گفت:
تو فکر کن یه ناجی. سوار ماشینت شو برو سرکار.
بهسا
۱۴ ساله 00من خودم ۴ سال کنار حرم حضرت زینب زندگی کردم خیلی خوبه