شومینه به قلم نرگس نعمت زاده
پارت ده :
پایم را که روی پله ی اول گذاشتم، یاد کفش هایم افتادم.
نگاهی به پاهایم انداختم. دو جفت دمپایی نو پایم بود.
با هزار بدبختی و مصیبت، همراه آن نگهبان، از پنج پله ی مرتفع انباری بالا رفتم.
به محض ورودم به حیاط خانه، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ف.ا.ک
00ف.ا.ک