رکوئیم زندگی به قلم آمنه آبدار
پارت هفتم
زمان ارسال : ۱۱۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
مشغول آشپزی بودیم که مامان داخل آشپزخانه آمد. گوشهای روی صندلی نشست و با فکری درگیر مشغول تماشای من شد. هر بار میخواست چیزی بگوید اما فقط لبهایش حرکت میکرد و بعدش هیچ!
نمیدانست تمام حواسم به اوست و تلاشش را برای گفتن حرفی میبینم و پس با خیال راحت هر بار سکوتش را اداپارتگذاری رمان به اتمام رسیده است و به علت ویرایش تا زمان اتمام ویرایش دیگر امکان مطالعه آن را ندارید.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مهسا
220چقد حال کردم ک گوشیو روش قط کرد🤣
۳ سال پیشمیم
260دلم خنک شد چقدرازشخصیت سروه خوشم میاد ازاین دختر های نازنازی توی رمان ها نیست...دمت گرم نویسنده جان ....👍😘
۳ سال پیشdevil
270از قاطعیت و فهمیدگی و قوی بودنش خیلی خوشم میاد عالیع این دختر ..اکثر شخصیتای دختر رمانا لوسن همش گریه اما این عالیع
۳ سال پیش---
261حالا این رمانه ولی تو دنیای واقعی من این فن های دو آتیشه رو درک نمیکنم که همین کارا میکنن، اینا یکم عزت نفس ندارن یعنی....از عرشیا خوشم میاد، سروه ام خیلی خوبه
۳ سال پیشZ
270وقتی خودمو میزارم جای سروه حس میکنم قلبم درد میکنه💔
۳ سال پیشستیا
210برعکس تو میگم نه کار درستی کرد
۳ سال پیشرائیتی
200اره موافقم ولی سروه خوب داره پیش میره افرین همین جوری ادامه بده👌
۳ سال پیش
Hesel
30ایول به سروه👌