پارت پنجم

زمان ارسال : ۱۴۱۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

شب شد...من ماندم و مینا و زلیخا!

یده وارد اتاق شد و پشت سرش زینب سینی غذا را با اخم از روی سرش برداشت و وسط اتاق گذاشت و گفت:

-دورهمی گرفتین!؟ یدو گفت مراعات حالتون رو میکنه که شب آخر سیر هم رو ببینید و بعد فردا غمباد نگیرین

یدو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.