پارت ششم

زمان ارسال : ۱۴۱۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

تا حالا با پنبه آب نخورده بودم!

دهانم آن قدر خون آلود و زخم بود...که زینب و یده با پنبه به دهانم آب میریختند

کل بدنم له و مطمئن بودم استخوان هایم خورد شده اند که حتی نمیتوانم از جای بلند شوم

حکمم مشخص بود...یا میمردم

یا زن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.