حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۱۴۵۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
خانواده همسر آینده ام برخواستند و قصد رفتن کردن و من تمام مدتی که راجب به آینده ام تصمیم گیری میشد به این فکر می کردم که
چه قدر احتمال دارد امشب فرار کنم؟
هیچی از مراسم نفهمیدم جز لبخند های منفور بی دندان مردک!
رفتند و زینب نرفته و کنار مجید ایستاده بود
به سمت ایوان رفتم که بازویم کشیده شد.
صورتم به چپ چرخید و سوزش
سیلی ای که ناگهانی بود متعجبم نکرد...از این ناگهانی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نفس
00عالییی
۱ ماه پیشنفس
00عالییی
۱ ماه پیشریحان
00قشنگه
۲ ماه پیشفاطمه
00رمان قشنگیه
۶ ماه پیش...
00عالی
۷ ماه پیشگ
02گ
۹ ماه پیشروشا
00عالیههههه
۱۰ ماه پیشمریم
00عالی
۱۱ ماه پیشهانیه
00رمان خوبیه
۱ سال پیشرها
00عالیه رمانتون و قلمتون اما هرچه زودتر چاپ بشه خیلی بهتره
۱ سال پیشهوم
00چطوری پارتو بخونییم اخه هر پارتی 1بنده
۳ سال پیشهستی
۱۶ ساله 00زودتر دیلان بره شهر و ب طور اتفاقبا آرام روب روشه کاش موقع فرار دیلان و مینا گیر نیفتن😬😦
۳ سال پیشمهدیه
00قلم نویسنده خیلی خوبه 👌 هنوز پارت4 هستم آیا واقعا همچین زندگی هایی وجود داره هنوز تو خوزستان ??یا هر کجای کشور?!
۴ سال پیشمرضیه دشتی زاده
00واقعا عالیه فقط هر دفعه بخوایم پارت جدید بخونیم باید کلی بزنیم جلو راهی دیگه نیست؟! جدا از اون ممنونم از نویسندش ک اینننننقدر خوب مینویسن💚
۴ سال پیش
فاطیما
00عالیه