حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت پنجم :
شب شد...من ماندم و مینا و زلیخا!
یده وارد اتاق شد و پشت سرش زینب سینی غذا را با اخم از روی سرش برداشت و وسط اتاق گذاشت و گفت:
-دورهمی گرفتین!؟ یدو گفت مراعات حالتون رو میکنه که شب آخر سیر هم رو ببینید و بعد فردا غمباد نگیرین
یدو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
..........
00.......