مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد و نهم :
با خنده لباسش رو از روی صورتم برداشتم و درحالی که لباس خودمم در میآوردم گفتم: من و نیاز قبلا در این باره حرف زدیم؛ نتیجه هم بر این شده، چشم چشمه و کارش دیدنه دیگه.
بعد با یادآوری اون روز بلندتر خندیدم که میثم حرکاتم رو به پای عق ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایلین
30دوشاخه بی شاخه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣بعد اونم که زد شکوند🤣🤣🤣🤣