پارت هشتاد :



از ترس یه قدم عقب رفتم و داد بلندی کشیدم که بیشتر خودش رو بهم چسبوند و صورتش رو به سینه‌ام مالید.

- هوی هوی چی کار می‌کنی ولم کن، من شوهرت نیستم اشتباه گرفتی. 

دست‌هاش رو از دور کمرم باز کردم و خواستم پسش بزنم که عین کنه بهم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.