پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۴۶۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

خبری نشد!

بادی به غبغب انداختم و بلند تر فریاد زدم : آقا، خانم، جان امواتت بیا این درو باز کن.


زیر چشمم شروع به خاریدن کرد. دستم را به سمت صورتم که بردم، تازه فهمیدم با طناب به دیوار بسته است.


همزمان با آمدن صدا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.