مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و هشتم :
سری به نشونه باشه براش تکون دادم و گیج به دور و بر زل زدم که معراج فورا از ماشین پیاده شد و همونطور که در صندق رو میزد گفت: نیاز وایستا یه چیزی بیارم تا روش نماز بخونی!
منتظر نگاهش کردم که از پشت ماشین، پادری خونهمون رو بیرون ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
همتا
20این داشت***میخوند یا فقط بخاطر اینکه هرس معراجو در بیاره واااا😐