پارت شصت و نهم :



فکر و خیال‌های توی سرم رو پس زدم و با یه نفس عمیق همراهش رفتم.

وارد ساختمون شد و بدون اینکه به من توجه‌ای کنه، از پله‌ها بالا رفت؛ منم کار دیگه‌ای جز اینکه دنبالش برم نداشتم.

طبقه بالا برعکس حیاط که بیشتریا دختر بودن، پر بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.