مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و نهم :
فکر و خیالهای توی سرم رو پس زدم و با یه نفس عمیق همراهش رفتم.
وارد ساختمون شد و بدون اینکه به من توجهای کنه، از پلهها بالا رفت؛ منم کار دیگهای جز اینکه دنبالش برم نداشتم.
طبقه بالا برعکس حیاط که بیشتریا دختر بودن، پر بود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نسترن
30نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه میثم و ثمر ازدواج میکنن و پارسا رو میارن برای خودشون یعنی حضانتشو میگیرن تا بچه خودشون باشه البته فکر کنم