پارت شصت و هفتم :



نیشم رو بستم و چپ چپ نگاهش کردم که حرصی چشم‌هاش رو ریز کرد و زیر لب غرید: تا عمر دارم دیگه نمی‌ذارم دستت به دهنم برسه عقده‌ای خانم...

بی‌هوا و حرصی دستم رو محکم روی لب‌هاش فشار دادم که چشم‌هاش عین وزق زد بیرون حرصی گفت: یکی طلبت!< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.