مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و ششم :
گیج از این شیطنتهاش دنبالش راه افتادم که فورا تاپ دو بندهی مشکیاش رو با یه تیشرت طوسی عوض کرد و درحالی که میخواست شلوارشم عوض کنه گفت: تو هم یه چیزی بپوش زود بریم!
تا دستش به کش شلوارکش رفت، سریع روم رو برگردوندم و به گلهای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ناشناس
۱۵ ساله 50داستان عالیه ما شبا با خونواده میشینیم فیلم نگا میکنیم ولی من داستان میخونم پیش اومده چند بار از شدت خنده قهقهه زدم بابام هم هی بهم میگه دیوونه یه برادر کوچیکتر دارم بهم میگه روانی ولی ایول نویسنده👍