تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و هفتم :
عصبی چادرم رو محکمتر توی دستم فشار دادم و با اخمهای درهم در ماشین رو باز کردم که صدای پر حرصش بلند شد.
- به به چه عجب بالاخره تشریف فرما شدید؛ دیگه ساعت داره چهار میشه.
اهمیتی به حرفش ندادم و بدون سلام و احوال پرسی توی ماش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آسمان شب
70شنود کار محمدی است...همان روز که به خاطر رضا آمد خانه یشان......