تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و هشتم :
یکه خورده از حرفم و دستمال روی میز، دستش رو دراز کرد و همون طور که برش میداشت و به شنود داخلش نگاه میکرد، هنگ کرده لب زد: این چیه دیگه؟
یه تای ابروم رو بالا انداختم و مطمئن گفتم: شما بهتر میدونی!
گیج اخمهاش رو توی هم کشی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پریسا
00🤓😃😃😺😺