تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و پنجم :
با حرفم فوراً از اتاق بیرون اومد و درحالی که متحیر به ماشین توی دستم نگاه میکرد، لبخندی زد و اشاره کرد تا بازش کنم.
اخم کمرنگی روی پیشونیام نشوندنم و درحالی که ماشین رو عقب میکشیدم لب زدم: حیفه مامان خراب میشه؛ نگه دار یادگاری ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم
۱۴ ساله 440رضا مگه حرف میزنهههه با اشاره هم که فک نکنم بتونه بگه سوادم که نداره په چیییی مغزم پوکید