پارت شصت و چهارم :



خودش نفس نفس زنون به همراه یه نایلون سفید رنگ نمایان شد.

- من آدم فضولی هستم، صدای در اومد از چشمی نگاه کردم دیدم آقای سرلکه؛ می‌خواست کلید بندازه بیاد داخل اما منصرف شد و نخواست بی اجازه وارد شه. 

نفسش از تند تند حرف زدن بن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.