پارت پنجاه و هفتم :



چند لحظه‌ای نفسم رو توی سینه حبس کردم و برای اینکه خفه نشم، دکمه بالای پیراهنم رو باز کردم و جواب دادم: جانم؟ 

که لپش رو به سرم چسبوند و همون‌‌طور که آروم رو گردنم با انگشت‌هاش ضرب می‌گرفت لب زد: میگم تا ناهار حاضر میشه...

ح ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.