پارت شصت و دوم :



متعجب یه تای ابروش رو بالا انداخت و با تک خنده‌ای گفت: نشونش کنید؟ چند سال نشونش کنید؟ مگه میشه این همه وقت نشون بمونن؟ مصطفی قبول نمی‌کنه.

نفس خسته‌ای کشیدم و درحالی که از جام بلند می‌شدم، روسری‌‌م هم درست کردم و گفتم: اونش رو به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.