پارت پنجاه و پنجم :



عصبی با دست‌هام صورتم رو باد زدم تا اشک‌هام نریزه و تو همین حین فوراً از کنارش رد شدم تا فرار کنم که مچ دستم رو توی دستش گرفت و هنگ کرده لب زد: چی داری میگی ثمر؟ یهو چت شد؟ 

دستم رو با تموم قدرت از دستش بیرون کشیدم و همون‌طور که ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.