مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت پنجاه و پنجم :
عصبی با دستهام صورتم رو باد زدم تا اشکهام نریزه و تو همین حین فوراً از کنارش رد شدم تا فرار کنم که مچ دستم رو توی دستش گرفت و هنگ کرده لب زد: چی داری میگی ثمر؟ یهو چت شد؟
دستم رو با تموم قدرت از دستش بیرون کشیدم و همونطور که ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
یگانه
00عالی