تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت و یکم :
نگاهش رو از ساره گرفت و به قیافهی منتظر من دوخت؛ متوجه اینکه حرفم به شوخی جدی بود شد و با نفس عمیقی گفت: حسین هیچیاش نیست زری؛ ماشالله از تیپ و قیافه کم که نداره هیچ، خیلی هم از سرا سره. اما بچهاس، هنوز هجده سالش و پر نکرده؛ خاله باز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
معصومه
60دوست دارم عکس شخصیتهای دیگه رو هم ببینم ممنون از رمان خوبتون خسته نباشید.....