پارت چهل و دوم :

متعجب نگاهش کردم که روش رو طرف من برگردوند و خطاب به مهرسا لب زد: تا آخر بهار وقت داریم، دیگه خودت می‌دونی که چی کار کنی؛ الانم بهتره با ثمر برید پیش زن‌داداشت، چون ثمر باهاش یه کار کوچیک داره.

گیج به خودم اشاره کردم که ابرو بالا انداخت و همون‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.