مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و یکم :
کلافه دستم رو زیر چونهام زدم و منتظر نگاهشون کردم که بی حرف فقط به هم زل زده بودن و هیچی نمیگفتن.
من که از کار اینها سر در نمیآوردم، اما انگار واقعا داشتن یه کارهایی میکردن.
با صدای بلند نفسم رو بیرون فوت کردم و خواستم چیزی بگم که ها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
faaa
00خوبه