پارت چهل و سوم :



چپ چپ نگاه حرصی بهم انداخت و درحالی که موهای بهم ریخته‌اش رو مرتب می‌کرد با خمیازه‌ای گفت: اصلا هم همچین نیست؛ مادر شوهر من رو ناهار دعوت کرده، نون خشک داده نداده پاشد رفت خرید. به من و مهرسا هم گفت خونه رو جمع و جور کنید که چی؟ قراره ش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.