پارت بیست و پنجم :



یه تای ابروم رو بالا انداختم و سرم رو به نشونه‌ی تحسین تکون دادم که به سمت در هدایتم کرد و همون‌طور که به سمت یه دویست و شش سفید می‌رفت گفت: زری خانم، چیز میز تو خونه نیاز ندارید؟ 

لبخندی بهش زدم و کنارش داخل ماشین نشستم و مهربون ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.