تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت بیست و پنجم :
یه تای ابروم رو بالا انداختم و سرم رو به نشونهی تحسین تکون دادم که به سمت در هدایتم کرد و همونطور که به سمت یه دویست و شش سفید میرفت گفت: زری خانم، چیز میز تو خونه نیاز ندارید؟
لبخندی بهش زدم و کنارش داخل ماشین نشستم و مهربون ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دنیا
۱۳ ساله 40انگار نسترن جون عادت داره مارو بذاره تو خماری اون از رمان مدیر معاون و رمان بادیگارت ریزه میزه. پارتاش معلوم هست و اخر هر پارت یا که نوشته یا یهو کلا نسترن جون به این دو کلمه علاقه داره منم فکر کنم ی