پارت بیست و چهارم :



بی‌حرف فقط نگاهش کردم که تکیه‌اش رو از اوپن گرفت و زمزمه کرد: من فکر می‌کردم فقط رضا بچه‌ات باشه.

بی‌خیال شونه بالا انداختم و دوباره به عکس عروسی‌شون خیره شدم و گفتم: نه یه پسر هفده هجده ساله هم دارم، اسمش حسینه.

متفکر و با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.