اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
«پارسا کیمیا»
سرفهای کردم و سیگار دستم رو زیر پام له کردم. دستی به موهام کشیدم و گوشیم رو از جیبم بیرون کشیدم. شماره سرهنگ رو که «داداش نجاتگرمون» سیو کرده بودم، گرفتم. بعد از چند بوق جواب داد.
- سلام.
صاف ایستادم و گفتم:
- ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
n . s
50کاش کارن به کیانا بگه و کیانا یه سری اطلاعات دروغ به کارن بده و کارن هم به وحید بگه