پارت بیست و یکم :



با دیدن خانمی که توی خونه‌ی حاج احمد دیده بودم متعجب ابروم رو بالا انداختم.

مادر شوهر مریم بود؛ البته جای تعجبی نداشت، چون این کار و شوهر مریم بهم پیشنهاد داده بود و من از این خوشحالم که قراره با مادرش کار کنم، نه خودش!

نفس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.