پارت بیست و دوم :



مردد نگاهم رو به ساختمون خیریه دوختم و به مامانش زل زدم که پشت پنجره ایستاده بود و نگاهمون می‌کرد.

من الان چی کار باید می‌کردم؟ نکنه فکر بدی بکنه؟ 

با بلند شدن صدای دوباره‌ی شوهر مریم، نگاهم رو از مادرش گرفتم و باز نگاهش کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.