پارت پانزده :

آروم لای چشم‌هاش رو باز کرد و با ذوق نگاهم کرد که لبخند پهنی بهش زدم و بلندش کردم.

- پاشو مامانی، برو دستشویی بعد بیا سحری بخور باشه؟ 

سرش رو به نشونه‌ی تایید بالا و پایین کرد و تلو تلو خوران به سمت در رفت؛ من هم از جام بلند شدم و خواستم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.