پارت سیزده :

صبح با صدای زنگ ساعت و سردرد بدی که از بد خوابی دیشب نشأت می‌گرفت، آروم از جام بلند شدم و نگاهم رو به حسین دوختم که بی‌خبر از همه چی غرق خواب بود.

با لبخند کم رنگی خم شدم و یه بوسه‌ی ریز روی گونه‌اش کاشتم که تکون آرومی خورد و کم کم لای چشم‌هاش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.