تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت دوازده :
به سمت آشپزخونه قدم برداشتم و با لبخند کم جونی به رضا که هنوز بهم زل زده بود نگاه کردم و برای پرت کردن حواسش لب زدم: فکر کنم توی یکی از اون کیسهها یه چیزهایی دیدم؛ شاید داداشی رضا کوچولو براش یه عالمه خوراکی خریده باشه.
با تموم شدن حرفم، ذوق ز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
yalda
60خب این فکرکردن نداره کار آمینههه به همین سادگی😂چقدر حجم پارت کم بود😞